برای دردانه ام

حرفای جا مانده

عزيزم   روز به روز با نمك تر ميشي وكارا و حرفات هم با مزه تر ميشه و گاهي اوقات ما در مقابل حركاتت انگشت به دهن ميمونيم . مسلما نميشه همه رو در اينجا بيان كرد اما تا جايي كه ميتونم سعي ميكنم كه اجازه ندم چيزي از قلم بيفته و خاطراتت رو ثبت ميكنم .و اما بريم سراغ يكسري حرفا و كارا و اتفاقات اين مدت .... هر وقت از جلوي خونه قبليمون رد ميشيم ميگي: اينجا قبليه ايه كه از دنيا اومدم ....(اين خونه قبليمونه كه من به دنيا اومدم) ترانه هاي : هر چقدر ناز بشي ...ناز بشي باز تو دلدار مني ...بابا كرم ...   و يه جائيش ميگي : سيبيل بابا رو نكني ........روبه زيبايي اجرا ميكني ؛ همينطور ميخوني چه عاشق چه مجنون يه ديوونه منم من.... ؛ شعر ا...
8 آبان 1392

روز جهاني كودك

 خورشيد زندگيم .... روزت مباااااااااارك    اين سومين روز جهاني كودكي هست كه تجربه ميكني . اولي رو بيش از دو سه ماه نداشتي ... و اين بار 26 ماه و يك هفته داشتي . باباي مهربون امروز رو مرخصي گرفته بود تا كنار شما باشه . نزديكاي ظهر شما رو برده  بود شهربازي كه در يك فضاي سر پوشيده غرفه هايي به مناسبت روز جهاني كودك بر پا شده بود و گويا شما از تاتري كه  توسط شهرداري اجرا ميشده خيلي خوشت اومده بوده و در غرفه نقاشي هم جايزه يه دفترچه يادداشت و يك بسته مداد رنگي 12 تايي هديه گرفته بودي. من هم مرخصي ساعتي گرفتم و به شما ملحق شدمك . داشتم تو سالن دنبالتون ميگشتم كه ديدم دارن روي صورت ماهت نقاش...
5 آبان 1392

تاتر شنگول و منگول و عید غدیر

دختر نازم   خاله شادی مهربون خبر داد که  تاتر شنگول و منگول به مدت 10 روز اجرا خواهد شد اما متاسفانه شما یه سرماخوردگی کوچولو داشتی (که البته با قطره بینی ناپریزول و شربت هیدروکسی زین خودم مداوا کردم) و بعد هم که سفر به شمال متاسفانه نشد که شما رو ببریم اما بعد از بازگشت متوجه شدیم که به علت استقبال زیاد دوباره تمدید شده و اینبار بابا جون بلیط خرید و روز دوشنبه 29 مهر شما رو بردیم تاتر. لازمه بگم که شما داستان شنگول منگول رو خیلی دوست داری و بارها برات تعریف کردیم و خودت هم خیلی بامزه تعریف میکنی و همیشه اولش رو با یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود شروع میکنی....  تاتر ساعت 6:30 شروع میشد و بعد از رسیدن به محل برگزاری ...
2 آبان 1392
1